پرویز عرب _ پیشکسوت کشتی ایران: زندگی با شادروان پهلوان تختی تماماً خاطره است. خوشحالم که در صنفی حضور دارم که مرد پهلوانی چون او در میان مردم جامعه تبدیل به پوریای ولی شد. شخصیت وجودی تختی زیبنده و برازنده واژه پهلوان» بود.شخصیت، منش و رفتار وی با مردم، ورزشکاران، چه در زندگی، چه در میدان ورزش و در تمامی اردوهای مسابقاتی به گونهای بود که همه از او مروت و جوانمردی را به یاد دارند. او با همگان فرق داشت.مسعودنیا مربی ورزش ما در دبیرستان مروی بود. او به من پیشنهاد داد که به دبیرستان دارالفنون بروم. وقتی سیکل را در مدرسه مروی گرفتم به دارالفنون رفتم. در آنجا محدودیتهایی برای ورزش برقرار بود چرا که فدراسیون کشتی نمیگذاشت هر کسی در سالن دارالفنون تمرین کند مگر اینکه در این رشته عنوان داشته باشد. اما مسعودنیا با صحبتهایی که انجام داد در نهایت قبول کردند که من، برادرم و یکی از کشتیگیران به نام گلابی در سالن تمرین کنیم. یک روز مرحوم بلور که مربی دارالفنون بود از تمرین ما جلوگیری کرد و به ما گفت شما هنوز مقام تهران را هم ندارید آن وقت چطور میخواهید اینجا تمرین کنید؟
درست است که مسعودنیا سفارش شما را کرده اما اگر میخواهید در اینجا تمرین کنید فقط از ساعت ۵ بعدازظهر به بعد میتوانید به این سالن بیایید چرا که اینجا از ساعت ۲ تا ۵ بعدازظهر در اختیار کشتی گیران صاحب مقام است. وقتی بلور این حرف را به ما زد، یک دفعه دیدم یک شخص خوشاندام و خوش قد و قواره که همه از او حساب میبردند جلو آمد و گفت: آقای بلور چرا نمیگذارید اینها تمرین کنند. اینها هم محصل همین مدرسه هستند و حق دارند که از این سالن استفاده کنند. بلور بلافاصله جواب داد اگر شما میگویید من هیچ مخالفتی ندارم و به این صورت بود که او قبول کرد ما در آن سالن تمرین کنیم. آن شخص غلامرضا تختی بود. از او تشکر کردیم و خیالمان راحت شد که تختی از ما حمایت میکند. من از همان جا و از مدرسه دارالفنون با تختی آشنا شدم و همیشه دلم به این قرص بود که یک پشتیبان مهم دارم.
البته این را بگویم که تختی پشتیبان همه بود و تا جایی که میتوانست به همه کمک میکرد و این موضوعی است که هیچ وقت از یادم نمیرود. شادروان تختی مردی استثنایی بود و کاملاً با دیگران فرق داشت. تختی به قدری خوشبرخورد بود که همه نوجوانان هر سؤالی که داشتند خیلی راحت با او مطرح میکردند و از او راهنمایی میگرفتند از جمله خود من.
وقتی تختی وارد سالن مسابقهها میشد نظم و ترتیب سالن به هم میریخت اما خیلی از بزرگان کشتی یا خیلی ازمسئولان فدراسیون و کشوری، وقتی وارد سالن میشدند هیچ اتفاقی نمیافتاد. این یک دلیل داشت او از جنس مردم و همراه و مددکار آنها بود. او پیش مردم عزت و آبرو داشت. تختی افتخار ایران زمین بوده و هست. زندگی جهان پهلوان یک سناریو است که همه میتوانند از آن بهره ببرند.اسطوره انسانیت و مردانگی
محمد مهدی یعقوبی - پیشکسوت کشتی ایران: شادروان پهلون تختی از دوستان صمیمی و عزیز من بود و ما با هم مدت 10 سال در اردوهای کشتی حضور داشتیم و رفاقت ما بهگونهای بود که اکثراً بهخانه یکدیگر میرفتیم و وی به من میگفت چون آدم خاکی و ساده و خوبی هستی این رفاقت را دوست دارم و بهطور مداوم به خانه ما در قزوین میآمد. خاطرم هست که تصمیم گرفته بودیم برای یک سفر تفریحی مدت 6 روز به ترکیه برویم و در آن مقطع زمانی تیم دوم کشتی ایران برای شرکت در مسابقات به ترکیه اعزام شده بود.
هنگامی که در ترکیه بودیم تصمیم گرفتیم چند روزی را به کشور آلمان سفر کنیم که به فرانکفورت رفتیم و در آنجا تختی به من گفت که برای کاری باید به مونیخ که داریوش فروهر در آنجا زندگی میکرد برود و من در فرانکفورت ماندم و مرحوم تختی سه روزی را در خانه داریوش فروهر میهمان بود. تا اینکه موقع بازگشت بود که تصمیم گرفتیم یک خودرو بنز خریداری کنیم و پولهایمان را روی هم گذاشتیم و 10 هزارتومان برای خریدش پرداخت کردیم و 2 هزارتومان باقیمانده خرج سفرمان بود.جالب اینکه هر دو چندان رانندگی بلد نبودیم و مجدد به ترکیه بازگشتیم و در ترکیه مرحوم تختی پشت فرمان نشست و یک لحظه احساس کردم در حال پرواز هستیم که بعد چند لحظه در رودخانه فرود آمدیم. من بلافاصله شیشه عقب ماشین را شکستم و سعی کردم خودم را بیرون بکشم و وقتی موفق شدم تلاش کردم تختی را نجات بدهم و او نیز مادام صدایم میکرد و کمک میخواست.
وقتی دیدم به تنهایی قادر به کمک نیستم به پلی که نزدیکی رودخانه بود رفتم و جلوی اتوبوس عبوری را گرفتم و از آنان خواستم که کمکم کنند وقتی پهلوان تختی را دیدند، از هیکل وی تعجب کرده بودند و بهشوخی گفتند این انسان است یا غول. بعد از اینکه حال وی بهبود پیدا کرد عزم بازگشت به کشور و تهران را کردیم. اما خب چندان پولی در بساط نداشتیم و در آنجا معاون سفیر ایران در ترکیه به نام تورانیان به ما کمک کرد و تختی کمک وی را منوط به بازگشت قرض قبول کرد.
وقتی به تهران آمدیم ماشین که حالا داغون شده بود را فروختیم و نخستین کاری که کردیم به خانه خواهر تورانیان رفتیم و قرضمان را ادا کردیم.وقتی که از آن تصادف جان سالم به در بردیم شادروان غلامرضا تختی رو به من گفت خدارو شکر که زنده هستیم و نگران نباش و مطمئن باش که سه ماه دیگر در مسابقات جهانی ملبورن استرالیا شرکت خواهیم کرد و قهرمان خواهیم شد. که همین هم شد، مرحوم پهلوان تختی یک اسطوره بود. یک نمونه و الگوی بارز از انسانی جوانمرد و بزرگ که جا دارد جوانان امروز ما جای پای وی بگذارند.دو پهلوانی که رمز عشقشان مصدق شد
پهلوان غلامرضا تختی به روایت پهلوان حسین شاه حسینیحسین میرزانیا - پژوهشگر تاریخ: بی شک زنده یاد حسین شاه حسینی، شاهد زنده بیش از هفتاد سال از تاریخ معاصر ایران، یکی از صادق ترین، صمیمیترین و نزدیکترین راویان زندگی پهلوان نامی و همچنان بیرقیب عرصه ورزش بویژه ورزش کشتی ایران یعنی غلامرضا تختی بود. حسین شاه حسینی متولد سال 1306 در محله سرچشمه تهران و غلامرضا تختی متولد سال 1309 در محله خانی آباد تهران، هر دو از خانوادهای با اصالت و علایق دینی و وطن پرستانه، هر دو طعم فقر و ستم چشیده، هر دو ورزشکار و شیفته مرام و مروت پهلوانی.
این دو باید در جایی به هم میرسیدند و این نقطه وصل در بحبوحه نهضت ملی نفت رخ داد. در جایی و مکانی که حسین شاه حسینی مدیر اداری باشگاهی بود به نام باشگاه بوستان ورزش: آشنایی من با تختی در همین ایام روی داد. در آن دوران من مدیر اداری باشگاه بوستان ورزش بودم. البته علاوه بر آن، عضو باشگاه نیرو و راستی هم بودم و در این باشگاه بسکتبال و والیبال بازی میکردم. باشگاه بوستان ورزش، در مقابل ورزشگاه امجدیه (شیرودی فعلی) بود. مرحوم تختی به همراه آقای حسین نوری برای تمرین به آنجا میآمد. حسین نوری علاوه بر کشتی، به ورزش راگبی نیز علاقهمند بود و در تیم رگبی که من کاپیتان آن بودم عضویت داشت. آشنایی من با تختی از طریق حسین نوری، قبل از سال 1330 صورت گرفت.» (1)
دوستی و رفاقت این دو پهلوان از ورزش آغاز شد ولی در ورزش نماند. نسیم ملی شدن صنعت نفت وزیدن گرفته بود و جبهه ملی ایران به رهبری دکتر محمد مصدق تشکیل شده بود. در این میان رابطه خویشاوندی مهندس کاظم حسیبی از اعضای مؤثر جبهه ملی تختی و پیگیری حقوق پایمال شده آنان در واقعه تصرف عدوانی املاک پدر مرحوم تختی توسط شهردار تهران، زمینه علاقه و ارادت تختی به مصدق و جبهه ملی ایران را فراهم کرده بود.
پیش از این تختی در حزب زحمتکشان فعالیت میکرد ولی با ظهور مصدق و جبهه ملی ایران راه خود را از حزب زحمتکشان جدا کرد و به آرمان نهضت ملی وفادار ماند. برآمدن مصدق و نخستوزیری که هم میهن پرست بود هم متواضع در مقابل فرهنگ و آیین مردم ایران، هم صادق بود هم سالم، نه وابستگی به بیگانهای داشت، نه آلوده به ی و غارت و دروغ و دغل و از بیت المال مردم ذرهای سوء استفاده نکرد و حتی از حقوق خود هزینه مسافرتها و امور بیمارستان نجمیه را تقبل کرده بود، در چشم و دل تختی چنان جای گرفت که نه دیگر از مصدق چشم برداشت و نه از شاه حسینی دست شست. شاه حسینی هم هیچ گاه این پهلوان بلامنازع قلبهای ایرانیان را تنها نگذاشت.
آن دو با هم ماندند و شاه حسینی شاهد صادق رفتار و کردار پهلوان تختی پس از مرگ تختی ماند تا برای پنج نسل پس از تختی از رستم زمانه ایرانیان بگوید. اینک تنها به گوشهای از این خاطرات دست اول یارغار پهلوان غلامرضا تختی، رجوع میکنیم تا در سالگرد رفتن تختی و کوچ ابدی پهلوان شاهحسینی به نزد دوست که هر دو در دی ماه سرد زمستان رفتند، جای خالی هر دو را زنده نگاه داریم و توشهای برای خود برگیریم.
تختی ,هم ,پهلوان ,یک ,ورزش ,سالن ,و در ,غلامرضا تختی ,هر دو ,بود که ,بود و
درباره این سایت